- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
به مناسبت انتقام به حق ایران از رژیم غاصب اسرائیل
از غـزّه گـذشـتـیـم و رسـیدیم به حـیـفا ما را غـم صبرا و شـتـیلاست، حریفا! نامرد حـریـفی تو و یکروز میافـتی در پای زن و کودک ما خوار و خفیفا جز کشتن و خونریزی و آشوب چه کردی یا ایّـهـا الانـسان که جـعـلـنـاکَ خـلـیـفا شیـطـان بزرگ! از مکـَر الله چه دانی تو کانَ ضـعـیـفـایـی و او کانَ لـطـیـفـا یکروز میآیـد که در آن بیت مقـدّس یـاران بـه نــمـازنـد ردیـفـاً بـه ردیـفــا در باد تکان میخورَد و بیرق مَهدیست دیـنــاً قـیـَـمـاً مـلـّةَ مـظـلــومَ حـنـیـفــا* *قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۚ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (انعام، ١۶١)
: امتیاز
|
عید سعید فطر و توسل به امام رضا علیهالسلام
سفره آخر جمع شد، سائل ولی در خانه ماند جای لبهای من میخواره بر پیـمانه ماند دست و پا کردی برای بادهنوشان کاری و در دل من آرزوی خـدمت مـیخـانه ماند دانه خوردند و پریدند از کنار سفـرهات یک کبوتر از کبوترهای تو بیدانه ماند نان مشهد خوردهام، جز این نمیسازد به من این کبوتر جلد دستان تو شد در لانه ماند نان خورت هستم، زکاتم را تقبل کن خودت این گدا چشمش به حاتم بخشی سالانه ماند پایم از باب الجـوادت رد نـشد، اذنم بده چون گداهای سر کویت سرم بر شانه ماند نوکرت تا پشت در با پای عقلش راه رفت در حرم با پای دل زائر شد و دیوانه ماند گنبدت خورشید را گرم طواف خویش کرد هر کسی پیش نگاهت شمع شد پروانه ماند
: امتیاز
|
عید سعید فطر و پایان رمضان
عـیـد فـطـر اسـت و اول شـوال نور عشق است و شور و جذبه و حال بهـر توفـیـق درک ماه خـداست قـلـبهـا از نــشـاط، مــالامــال جشن قرآن و جشن غفران است عید اسلام و روز فخـر و جلال رمـضان، ای مـه نـمـاز و دعـا ای ره اکـتـسـاب فضل و کـمال رمـضان، ای گـنـاهشـوی بـشـر زآن همه چشمههای اشک زلال رمضان، ای فضای رحمت حق که زند مرغ دل، به اوج تو بال رمضان، ای که روز نیمۀ توست مطـلـع آفـتـاب عـشـق و جـمـال عـیـد مـسـعـود زاد روز حـسـن مـجـتـبـای مـحــمــدی تـمــثــال رمضان، ای که در شب قدرت لطف یـزدان، برون ز حد مقال مـاه غــفـران و مــاه تـوحـیــدی مــاه قــرآن و مــاه احـمـد و آل
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
سفره را جمع نکن، باز گدا پشت در است باز کن در به رویم، آبرویم در خطر است رحم کن، آتش هجران جگرم را سوزاند چونکه اسمم پس از این رهگذر دربدر است همه رفـتـند و من بیسر و پا جامـاندم آنکه آلوده و بیکس شده این یک نفر است آشـنـاهـا چـقـدر بـر سـر من داد زدنـد آنقدر بنـدۀ تو وقت گـناهـان قـدر است دست خـالی مرا هیچ رفـیـقی نگـرفت خرج بیچارگیام گردن این چشم تر است کمکم کن که زمین خوردن من نزدیک است آنچه که وزر و وبالم شده این زخم پر است بـاز ذکـرم شـده امـشـب بـعـلـیٍ بـعـلی چه کنم! هر قسمی غیر علی جان ضرر است چونکه مهمان شب اول قبرم حسن است عفوت از آنچه که فکرش بکنم بیشتر است میرسد وقت سحر، عطر و بوی کرببلا هر نسیمی که میآید طرفم خوش خبر است مــادری کـاسـۀ آبـی تــه گــودال آورد آه! چشمش به لب خاکی و خشک پسر است گفت اگرچه ز در خانه لگد خوردم من چکـمۀ قـاتـل تو باعث درد کـمر است
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
شب آخر رسید اما برای عاشق آغاز است که عاشق خوب میداند سحر هنگامِ پرواز است اگر این است آقایم ندارد سفرهاش پایان ضیافت خانهاش شُکرِ خدا هر روز و شب باز است خدا را شُکر در سی شب مرا دارالشفا آورد همین که دید بیمارم دلم لبریز امراض است خدا را شُکر مهمانِ امامی مهربان بودیم چرا ما آمدیم اینجا میان ما و او راز است خدایا کاش سال بعد سحرها در بقیع باشیم که در صحن حسن یک طورِ دیگر گریهها ساز است و شبها جمع میگردیم گِردِ مرقدش آنجا کنارِ پنجره فولادِ زهرا که پُر اعجاز است توسل کن توکل کن خدا هست و خدا کافی است چه غم در پیش راه تو هزاران دست انداز است خدا را کاش بنویسند در این شب برای ما امامش را نَه سربار است بلکه خوب سرباز است حسین است و لبی خشک و... صدای لشکری سیراب کسی رو میزند که روی دستش کودکی ناز است الهی بشکند دست و کمان حرمله، بد زد رُباب است و همین روضه: ببین چشم علی باز است
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی با خداوند کریم
یـا رب بـیـا نـیـایـش ما را قـبـول کـن از بـنـدۀ حـقـیـر تـو مــولا قـبـول کـن سی روز در حضور تو ما سجده کردهایم این سجـدههای ناقـص ما را قبول کن یک مـاه میـهـمـان تو بودیم ای کـریم ما را تو سـائـلان هـمـیـنجا قبول کن در امتحان بـنـدگیات سرشکـسـتـهایم من اعـتـراف میکـنـم، امّـا قـبول کـن مهـمانیات تمام شد و سفـره جمع شد مـا را هـنـوز تـشـنـۀ دریـا قـبـول کن شـبهـای قــدر ذکـر عـلـیٍ عـلـیّ مـا پـیـچـیـد در عــوالـم بـالا، قـبــول کـن ما که نماز و روزۀ خـوبـی نـداشـتـیم امّا به جـان حـضرت زهـرا قبول کن با اشک شرم خویش «وفایی» نوشت و گفت یک شاخه گل به رسم هدایا قبول کن
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی با خداوند کریم
چشم تا بر هم زدم، یک ماه مهمانی گذشت لحظههایی مملو از الطاف رحمانی گذشت رفت از کوی و خیابان سفرهاش را جمع کرد ای دل غافل! کجا بودی فراوانی گذشت تشنگی گاهی برایم روضه میخواند از حسین ظهر با لبهای تشنه چشم بارانی گذشت بعد از این سی روز روزه از خودت حتی بترس چند روزی را که شیطان بود زندانی گذشت شادی فطر آمد اما غم دلم را برده است چشم تا بر هم زدم یک ماه مهمانی گذشت
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
اگر عبد گنهکارم، تو را دارم چه غم دارم اگر مرغ گرفتارم، تو را دارم چه غم دارم اگر آلوده و پـستم، وگر خالی بُوَد دستم و گر سنگین بود بارم، تو را دارم چه غم دارم اگر آتش برافروزی، تن و جان مرا سوزی چه باک از شعلۀ نارم، تو را دارم چه غم دارم هم از لطفت بُوَد هستم، هم از جام تو سرمستم هم از شوق تو سرشارم، تو را دارم چه غم دارم چه در صحرا، چه در دریا، چه در پائین، چه در بالا به هر جانب که رو آرم، تو را دارم چه غم دارم کیام من عبد شرمنده، سیهروی و سرافکنده که با این جرم بسیارم، تو را دارم چه غم دارم تهی از برگ و از بارم، میان لالهها خارم نباشد کس خریدارم، تو را دارم چه غم دارم قرار من، شکیب من، طبیب من، حبیب من دوایم ده که بیمارم، تو را دارم چه غم دارم تو ستّار العیوب استی، تو غفّار الذّنوب استی الا ستّار و غفّارم! تو را دارم چه غم دارم سیه رویم، سیه بختم، بدین پروندۀ سختم بدین اشکی که میبارم، تو را دارم چه غم دارم نه آبی در صبو دارم، نه نائی در گلو دارم نه بر رو آبرو دارم، تو را دارم چه غم دارم منم (میثم) که پیوسته، به احسان تو دل بسته بغیر از تو که را دارم؟! تو را دارم چه غم دارم
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی با خداوند کریم
عطـر بهار از سر کـوه و کـمر گذشت پـروانـهوار آمـد و پـروانـهتـر گـذشـت آبـیتــر از زلالـی تــرتـیـلهـا رسـیــد جاریتر از طنین دعـای سحـر گذشت پیمانههای لب به لب از تشنگی کجاست؟ دورِ شکـسـتهحـالی چـشـمانِ تر گذشت من زندهام به شادی این دست خاطرات من زندهام به گرمی اینگونه سرگذشت کو آسمان؟ کجاست رهایی؟ کجاست ماه؟ دردا دو روز عمر که بیبالو پر گذشت زُل میزنـد به لحـظۀ دلـتـنگی غـروب نخلی که روزگار بر او بیثـمر گذشت یک مصرع است و قصۀ هر سالۀ من است: در خواب بودم و رمضان بیخبر گذشت خوش باد حال آنکه در این ماه زنده شد خوش باد حال آنکه در این ماه درگذشت
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی با خداوند کریم
تن از تو گرفتهست شکوفایی و جان هم آری تن و جان از تو شکوفاست، جهان هم مشـغـول تو بودند در این مـاه دلانگـیز تنهـا نه فـقـط عـابـد و زاهـد، دگران هم امـا نـتـوانـسـت کـه از خــوابِ زمــانــه بـیـدار کـنـد جــان مـرا بـانـگِ اذان هـم سرگرم خود آنگونهام ای دوست که چندیست جـاری نـشـده نـام تو حـتی به زبـان هم از چشمۀ رحمت که روان بود در این ماه لب تشنگیاش ماند برای من و آنهم... هـر گـاه نـشـسـتـم وسـط روضــۀ سـقــا شرمنده شدم از خود و از سینهزنان هم تا خـواستم اینبـار بـیایم به خودم، رفت از دستِ منِ سر به هوا، این رمضان هم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم و توسل به اهل بیت علیهم السلام
باز کن در به روی سـائل هجـراندیده ایـن مـنـم، بـنـدۀ آلــودۀ خُــسـراندیــده پـاک کن اشک مرا وُ بغـلـم کن یا رب عبد سرخورده محبت ز کـریمان دیده! دستم از دست تو وا شد که چنین گم شدهام آنقَـدَر حـادثـه این کـودک گـریان دیده نَفسِ سرکش چه بلایی که نیاوَرد سرم چهکسی مثل من اینگونه پشیمان دیده؟! چشمپوشی ز خطا، مسلک اهل کرم است هرچه بد کرده گدا باز هم احـسان دیده غرق عصیان شده بودیم، که زهرا آمد شیعـه از چـادر او خِـیر، فـراوان دیده گرچه گیریم، رضا ضامن ما خواهد شد لطفهـا نوکـر از آقـای خـراسـان دیده زیر و رو کن دل آلودۀ ما را، به علی ذکــر او را لـب مــا آیــۀ قـــرآن دیــده پـای مـا را بـکـشـانـید به درگـاهِ نجـف این گـدا بـنـدگـیاش را دمِ ایـوان دیـده لحـد آخـر ما دسـت امـیـر نـجـف است دفـن مـا را خودِ شاهـنـشهِ خـوبان دیده بیقـراریم، به ما رزق حـرم را بدهـید نوکرش هرچه که دیده است ز هجران دیده کهـنـه پیـراهـن او دست حـرامی افـتاد خواهری جسم پُر از نیزۀ عـریان دیده
: امتیاز
|
روز قدس و محکومیت جنایات رژیم اشغالگر صهیونیسم
به زعم خویش تا پایان دنیا زنده میماند ولی این شب، فقط تا صبح فردا زنده میماند برای قدس خوابی دیدهاند ابلیسها، امّا به رغم این همه کابوس، رؤیا زنده میماند میان باد و باران، سیل و طوفان، ترکش و موشک دلم قرص است این سروِ شکیبا زنده میماند تمام کودکان را هم اگر کشتند باکی نیست برای کشتن فرعون، موسی زنده میماند اگر مکر خدا مکر است، خواهی دید ای شیطان! یهودا میشود مصلوب و عیسی زنده میماند فرو میپاشد آری هیبت پوشالی صهیون کماکان غیرت طوفان الاقصی زنده میماند شهادت را نمیفهمند، کورند و نمیبینند فلسطین دم به دم میمیرد امّا زنده میماند به قعر گور خواهد بُرد ابلیس آرزویش را بر اوج قلّهها «اِنّا فَتَحنا» زنده میماند
: امتیاز
|
روز قدس و محکومیت جنایات رژیم اشغالگر صهیونیسم
هميـشـه بـازی دنـيـا هـمـين نـمیمـاند بساط غصب در آن سرزمين نمیماند به خويش آمده دنيا، زمان بيداریست اسير جهل، جهان بيـش ازين نمیماند زمين، به گفتۀ قرآن؛ كه نيست غير از حق هميـشه در كـف مستـكـبـرين نمیماند برای عـبـرت دنـيا نـوشـتـه شد تاريخ چنان نمـانـده و هرگز چـنـين نمیماند هزار زخـم به فـرمـانـدهان اگر بـزنند چه باک؟ قـافـلـه بیجـانـشـين نمیماند به مادری كه جوانش شهيد گشته، قسم كه شهر قدس، يهـودینـشـين نمیماند نگاه كن كه جهان، يکصدا فلسطين است امام گـفـته و حـرفـش زمين نـمیمـاند
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست اقرار میکـنم که دلم سر به راه نیست «یَا أکرمَ مَنِ اعتذره...» دست خالیام در کولـهبـار زندگیام جـز گـناه نیست امــا هــنـوز بـوی خــدا مـیدهــد دلــم یعنی هـنوز پیـش تو رویم سـیاه نیست آغـوش بـاز کن که به دنـیا نـشان دهم چشمان خـیس و ملتـمسم بیپـناه نیست رسـوا مـکـن نـگـاه مـرا و نـشـان بـده دلبـستـگی به رحـمت تو اشتـباه نیست آرامــشِ هـمــیـشـۀ آشــوبهــای مـن! جز تو کسی به بغض سکوتم گواه نیست از من مخـواه صبـر کـنم در فـراق تو از من مخواه طاقت دوری، مخواه؛ نیست
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
همیشه هر شب جمعه به سینه غم دارم حرارتی است قدیمی که در دلم دارم اگرچه دستِ تهـی دارم و گـدا طبعـم دلِ شکستۀ خود را که دستِ کم دارم میان نـامۀ من خـالی است از خـوبی گناه و جـرم و خطا را همه رقم دارم مرا به حُرمتِ موسی الرضاست میبخشید خوشم که رعیتم و شاهِ ذوالکرم دارم به امرِ حضرت سلطان، حسین میگویم به لطف فـاطـمه ارباب محـترم دارم حسین گفتم و جان و دلم به جوش آمد مرا ببخش، فـقـط اشک تـازهدم دارم نشد که زائـر کـرب و بلا شوم، باشد دلم خـوش است میان دلـم حـرم دارم برات کرب وبلایم به دست عباس است دوبـاره مُـلـتــمـس دامـنِ عــلـمــدارم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
در بـسـته بود اما، در را کریم وا کرد از بس گدا بر این در، هر شب خدا خدا کرد با یاکریم و یارب، حاجت گرفت سائل از بس نشست اینجا، از بسکه پا به پا کرد مولا به عبد رو داد، تا بنده رو نگـیرد بنـده فـقـط جـفا و، مولا فـقـط وفـا کرد دست مرا گرفت و، با خود به خانهاش بُرد او این غریبه را هم، با خویش آشنا کرد رو راست باشم اصلاً، خیلی به ما بها داد بیقـیمتیم و ما را، با اشک پُر بها کرد از او مـدام دعـوت، از ما نشد اجـابت بیاعـتـنا شـدیم و، او بـاز اعـتـنا کـرد با او وفـا نکـردیم، او را صدا نکـردیم با این وجود ما را، راهی به کربلا کرد ما را به هـیأت آورد، بین رعیت آورد ارباب دید ما را، در را دوباره وا کرد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
کابوس نیست اینکه من از خود فراریام عـیـنِ خـودِ عـذاب شـده بـیقـراریام لبتـشـنهتر ز بوتۀ خشکـیده در کویر چـشـم انـتـظـار بـارش ابـر بـهـاریام در شأن کـبریـایی تو نیست ای لطیف راضی شوی که خلق ببینند خواریام تو مـهـربـانتـریـنی و والاتـر از همه بگذر ز من! به حقِّ همین اشکِ جاریام آنی مـرا رهـا کـنـی از دست رفـتـهام محبوب من! به دست چه کس میسپاریام؟ با آنکه در گـناه و بدی غوطهور شدم من حاضرم قسم بخورم دوست داریام ای یارِ آنکه جز تو ندارد رفیق و یار میخـواهم از تو با همۀ شرمـساریام لا یـمکـن الـفـرار... مبادا خـدای من! یک آن مرا به حال خودم واگـذاریام
: امتیاز
|
افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|
مناجات با خدا و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
هر کجا جا مـانده بودم آمدی دنبال من بیـشـتر از مـادری دلـواپـس احوال من با خـجـالـت آمدم یا رب به مهـمانی تو آمـدی با روی بـاز اما به استـقـبال من تو رفیق نا رفـیقی مثل من هم میشوی گرچه ذاتا بینیازی از من و امثال من طاقت آتش ندارد این بدن یا رب ببخش حال و روزم را ببین و رحم کن بر حال من گرچه نعمتهای خود را خرج من کردی ولی خرج راه تو نشد یکبار هم امـوال من گرچه ممکن نیست اما کاش در روز حساب در شلوغی گم شود پـرونده اعـمال من بی علی یک دم نمیمانم خدایا در بهشت کل نعمتهای جنت هم که باشد مال من گر حسین از ما گنهکاران شفاعت میکند پس میارزد تا بسوزد مثل فطرس بال من ای خدای کعبه و ششگوشه قسمت میکنی؟ کربلا و مکه باشد روزی هر سال من؟ آروز دارم بـیـام کـربـلایت یـا حـسـیـن تـا ابـد دورت بگـردم کـعـبـه آمـال من دخـترت شام غـریبان گـفت بابا بعد تو رفت غارت گوشوار و سرمه و خلخال من
: امتیاز
|
مناجات با خدا و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
گرچه همیشه رازم، پیش تو برملا بود نَشکَن دل کسی که، کارش خدا خدا بود شرمندهام به قـرآن، خیلی خراب کردم ویرانۀ دل من، یک روز خوشنما بود ظرفِ پُر از تَرَک را، نقداً خودت خریدی قـلب شکـسـتۀ من، با اینکه بیبهـا بود دست از تو تا کشیدم، دنیا کِـشیدهام زد عاشق بدون معشوق، سهمش فقط بلا بود تا گوشهای نشستم، پیشم نشـستی انگار پس راه اصلی وصل، در کُنج انزوا بود حتّی نگفتهای کیست، من را بغل گرفتی بخشایشت همیشه، بیچون و بیچرا بود چادر نماز زهرا، مصداق یا مُجیر است در اوج بیپـنـاهی، مـادر پـنـاه مـا بود آب و غذای ما را، شخصِ حسن رسانده رزق از کریم خوردن، خوشبختی گدا بود بیچـارهام، به حَـقِّ حـیدر، اِلهی العـفـو مُهر قبولی من، در دستِ مرتضی بود نوکر دلش گرفته، دلتنگیاش حسین است ای کاش روزیِ ما، امـسال کـربلا بود افطارِ تشنهلبها، اشک است، اشک روضه یاد همان لـبی که، پامـالِ چکـمهها بود کهنهحصیرِ دِه هم، جـمعش نکـرد آخر آن جسمِ قطعه قطعه، از بس جدا جدا بود
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با خدا و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
تو چـنانی که منم شـیـفـتـه و دربهدرت نظـری کن که بیـایم نـظری در نظرت هر چه دیدی طـمعِ بیـشـتر و بیـشـتـرم بـاز دیـدم کــرمِ بـیـشـتـر و بـیـشـتـرت این همه جرم و خطا کردهام و در عجبم نشد اصلاً که مجـازات شوم با تـشرت کیستم؟! این همه تحویل مَگـیرم که منم بندۀ عاصی و رسوا شده و خـیرهسرت شرمسارم که همیشه عوضِ این همه لطف بـودهام در هـمۀ عـمر فـقـط دردسـرت لطف کردی و رساندی منِ تنها شده را به مناجـات ابوحـمزه و فـیض سحـرت قَـسـَمت میدهـم امـشـب بِـعـَلـیٍ بِـعـَلـی قَـسَمت مـیدهـم آری، قـسـم مُـعـتـبرت ثمر خلقت هستیست در انگـور نجـف بچشان بر لب من، جُرعهای از این ثمرت گفتمت راه تقرب به سویت چیست بگو گفتی از کرب و بلا راه بجویم به درت گفتم اصلاً چه زمان یاد حُـسین ت باشم گفتی آن ثانیه که سوخت زبان و جگرت گفتمت تشنه که گشتم چهکنم یادِ غـمش گفتی آن لحظه مدد جوی ز چشمان تَرَت گفتمت روضه بخوان تا که دلم نرم شود گفتی از تشنهلبِ در دل خون غوطه ورت گفتم اصلاً چه شده خـم شده آقا کـمرش گفتی ایکاش نبـیـنی غم و داغ پـسرت کاش هرگز نشود تا که ببینی روی خاک مثل تسبیح تنش ریخته در دور و برت
: امتیاز
|